شنیده اید که می گویند:
پشت
هر مرد بزرگ، زنی بزرگ
ناپلئون بناپارت
راستی، زنی با تحمل فقر وبدبختی
وازدست دادن پسرش را چه می نامند
­؟؟؟

Sunday, October 27, 2013

زناني به قدمت هفت هزار سال هنر سفالگري کلپورگان، دومين موزه زنده سفال دنيا در محروميت به سر مي برد محبوبه حسين زاده



در جست وجوي راز و رمز ساخت سفالي که قدمت هفت هزار ساله دارد، راهي کلپورگان مي شويم؛ روستايي بدون آب، برق و تلفن که در 25کيلومتري شهر مرزي سراوان قرار گرفته است. راز سفال هفت هزار ساله کلپورگان در سرانگشتان ترک خورده و چروکيده پري ناز نهفته است؛ زني 60ساله که اين صنعت را از مادرش آموخته و همانند اجدادش آن را فقط به زنان روستا آموخته است.
از زاهدان تا سراوان، 365کيلومتر جاده آسفالته يي گسترده شده است که در دو سويش تا چشم کار مي کند بيابان است و بوته هاي خار. شش ساعت راه است تا با اتوبوس به سراوان برسيم. چند دقيقه بعد از غروب آفتاب، اتوبوس توقف مي کند و همه مسافران از آن پياده مي شوند. مردان در چند رديف پشت سر هم مي ايستند و شروع به خواندن نماز مي کنند و زنان نيز چند ده متري عقب تر از آنان به نماز مي ايستند. وقتي به سراوان مي رسيم، اتوبوس در گاراژي قديمي که نقش تنها ترمينال شهر را ايفا مي کند، توقف مي کند. چند دقيقه يي منتظر مردي که قرار است راهنمايمان در اين سفر باشد، مي مانيم. يکي از کارمندان سازمان ميراث فرهنگي است و همراه او به محلي که براي اسکان مان در نظر گرفته شده مي رويم و قرار مي شود فردا صبح زود به سمت کلپورگان برويم.
از سراوان به سمت کلپورگان، 13روستاي کوچک مجاور هم قرار دارد با اندک خانوارهايي و نخلستان هايي بزرگ. در طول اين جاده کم عرض، تويوتاهايي با سرعتي بيشتر از حد مجاز، آرامش را از جاده سوت و کور گرفته اند؛ پشت هر ماشين 30گالن70 ليتري بنزين گذاشته شده است؛ بنزين قاچاق. مي گويند که هر راننده 5 هزار تومان و هر کمک راننده دو هزار تومان براي رساندن اين بار قاچاق به آن سوي مرز مي گيرند. بيکاري و نبود حتي يک کارگاه توليدي در سراوان باعث شده که مردم محروم اين منطقه براي لقمه يي نان بخور و نمير، هر خطري را به جان بخرند و چه خطري بدتر از راندن با ماشيني پر از بنزين در جاده کم عرضي که گفته مي شود در هر هفته دو يا سه نفر هم قرباني مي گيرد. وارد روستايي با جاده يي شني مي شويم. کارگاه سفالگري در ساختماني آجري قرار گرفته است و با اينکه ساعت نه صبح است، هيچ خبري از زنان سفالگر نيست. کارگاه امروز تعطيل است و پسر و عروس پري ناز مي خواهند به شهر بروند. راهنمايمان به در خانه شان مي رود و کمتر از يک ربع بعد پري ناز از راه مي رسد و مستقيم سر حوض کوچکي مي رود که در گوشه حياط قرار دارد. زني ريزنقش است که لباس هاي قرمزرنگ سوزن شده پرنقش و نگاري بر تن دارد. آستين هايش را بالا مي زند و گل هاي کف حوض را با چوب کوچکي مي کند.
براي تهيه گل مخصوص سفالگري، مردان روستا خاک مخصوص را که شبيه تکه هاي سنگ است از تپه يي که در چند کيلومتري آنجاست به روستا حمل مي کنند. تکه هاي سنگ در آب ريخته مي شود و به مدت دو يا سه روز در آب خيسانده مي شود. پس از آن زنان اين گل را از کف حوضچه جدا کرده و آن را الک مي کنند و براي تهيه گل سفالگري به کارگاه مي آورند. زنان سفالگر کلپورگان در هيچ کدام از مراحل ساخت سفال از چرخ سفالگري استفاده نمي کنند. گل را روي بشقابي پهن مي کنند و با انگشتان پاهايشان به آرامي بشقاب را مي چرخانند و با دست ديگر گل را شکل مي دهند به صورت ظرفي که مي خواهند؛ کلو، گليپي، ديگ، هشتر، کاسه، بارگت، عود دودکن، شتر، بزدوش و....
دل مراد دهواري، مسوول تعاوني سفال کلپورگان است و پسر پري ناز. مي گويد؛ «چهار سال رکود بود و سفالي درست نشد. تصميم گرفتيم با کمک جمعي از اهالي روستا، دوباره کار سفالگري را شروع کنيم. تنها کمکي هم که به ما شد، اين ساختمان بود که از دوران گذشته باقي مانده است.» و هشت مرد و هشت زن از اهالي روستا با تاسيس يک شرکت تعاوني در سال 79، بار ديگر کوره هاي سفال پزي کلپورگان را روشن کردند هرچند هم اکنون تعداد اعضاي تعاوني به 32 نفر رسيده است. مراد بي بي همسر دل مراد است و 40سال سن دارد. در 18سالگي ازدواج کرده است و از همان زمان نوجواني سوزن دوزي و سفالگري را از پري ناز آموخته است. در سراوان و روستاهاي اطراف آن چندهمسري رواج دارد اما مراد بي بي مي گويد؛ «هيچ وقت نمي گذارم شوهرم زن ديگري بگيرد. دوست ندارم شوهرم را زني از من بدزدد. شوهرم است و دوستش دارم.» دل مراد و مراد بي بي سه فرزند دارند؛ يک دختر و دو پسر؛ دخترشان آسيه و عروس شان ثريا از پري ناز (مادربزرگش) هنر سفالگري را ياد گرفته اند و به درجه يي رسيده اند که ديگر خود استادکار شده اند، هرچند پري ناز اصرار دارد که نوه اش آسيه از همه زنان روستا که در کار سفالگري هستند، استادتر است و جانشين مادربزرگش خواهد شد. سفال هاي ساخته شده را در گوشه يي از کارگاه مي گذارند تا خشک شوند. چند روز بعد، دختران کم سن و سال تر به همراه زنان ديگري با سنگي کوچک و گرد، تمام سطح سفال را سمباده مي زنند تا صاف و صيقلي شود. آسيه در حالي که به آرامي سنگي قرمزرنگ را درون سنگي ديگر با نام «تي توک» مي سابد، مي گويد؛ «اين سنگ مخصوص را از همين اطراف آورده ايم. آن را با کمي آب درون تي توک مي سابيم و با رنگ قرمزي که درست مي شود، با «گل موش» شروع به طرح انداختن روي سفال هاي صيقلي مي کنيم
پارچه بسيار کوچکي را دور تکه يي چوب پيچيده اند و به آن «گل موش» مي گويند. گل موش به اندازه يي کوچک است که به سختي بين انگشتان دست جاي مي گيرد. آسيه با دست چپ، ظرف سفالي را نگه مي دارد و به آرامي مي چرخاند و با دست ديگرش گل موش را به حرکت درمي آورد و نقشي مي اندازد درست مثل همان نقش هايي که زنان کلپورگان هفت هزار سال قبل بر سفال ها مي کشيدند.در کلپورگان فقط مدرسه ابتدايي دارند و فقط در يک دوره، کلاس هاي راهنمايي هم تشکيل شده است؛ در همان دوره يي که آسيه هم در کلاس ها شرکت کرده است. آسيه در کلاس هاي فني و حرفه يي که در سراوان تشکيل مي شود، شرکت کرده و توانسته با معدل16 ديپلم بگيرد. تصميم دارد در همين روستا بماند و به دختران ديگر سفالگري ياد دهد. دل مراد مي گويد؛ «نه آب داريم، نه برق و نه حتي تلفن. وضعيت جاده را هم که خودتان ديده ايد. بسيار کم عرض است و ماشين هاي قاچاق بنزين با سرعت خيلي زياد در آن حرکت مي کنند. فقط اينجا يک خانه بهداشت دارد با يک بهيار مرد. وقتي کسي مريض شود بايد از همين جاده و بدون وسيله، او را به شهر برسانيم.» در حالي که سفال ها را در کوره مي چيند، ادامه مي دهد؛ «ما که خودمان در اين روستا مانديم و زنان و دختران مان براي توليد سفال و حفظ اين ميراث تلاش مي کنند ولي هيچ امکاناتي هم از طرف سازمان صنايع دستي به زنان داده نمي شود. مادر من و بعضي ديگر از اين زنان 30يا 40 سال سابقه کار دارند، اما هيچ کدام بيمه نيستند. هر چقدر هم با مسوولان حرف زده ايم فايده يي نداشته است.» سفال ها را در کوره مي چينند و 24ساعت سفال ها در کوره روشن مي مانند، چهار روز هم صبر مي کنند تا کوره خنک شود. پس از آن تعدادي از سفال ها را براي فروش به سراوان مي برند و سالي يکي دو بار هم در نمايشگاه هاي صنايع دستي شرکت مي کنند هرچند که پول غرفه هم از آنها گرفته مي شود؛ «شايد هم به صورت گذري، چند نفري در سال براي بازديد از اينجا بيايند و از ما سفال بخرند. وقتي سفال ها فروخته شد، 50 درصد از هزينه هاي فروش را به زنان سفالگر مي دهيم و مابقي صرف تهيه سوخت و اجاره ماشين براي بردن سفال ها به شهر و... مي شود.» و درآمد ماهانه اين زنان سفالگر به قدري ناچيز و متغير است که همه شان ترجيح مي دهند در مورد درآمدي که از اين راه عايدشان مي شود، حرفي نزنند.
---
از کلپورگان به سراوان برمي گرديم تا از مشکلات زنان سفالگر اين روستا با سجادي فرماندار سراوان صحبت کنيم. سجادي که خود از اين وضعيت گلايه دارد، مي گويد؛ «يکي از اقدامات اساسي براي ايجاد اشتغال در شهرستان محروم سراوان، توجه به صنايع دستي است. به کلپورگان هيچ توجهي نشده بود و ما هم نگران اين موضوع هستيم که چرا اين مجموعه کم نظير که بعد از کشور ژاپن، دومين موزه سفال زنده دنيا محسوب مي شود، اين طور مورد بي توجهي قرار گرفته است. در حالي که کلپورگان مي تواند يکي از بهترين نقاط براي جذب توريست و فروش محصولات سفالي باشد.» وي مي افزايد؛«با مديريت جديد صنايع دستي استان و با مسوولان ميراث فرهنگي مذاکراتي شده است و براي اولين بار اعتبار ايجاد يک نمايشگاه به محل کارگاه سفالگري در کلپورگان اختصاص يافته است و اميدواريم با ساخت اين نمايشگاه و فروشگاه ، اين صنعت رونقي تازه پيدا کند.» اما مشکل کلپورگان فقط اين نيست. ساکنان کلپورگان از نبود امکانات اوليه براي زندگي (آب، برق و...) هم رنج مي برند. سجادي مي گويد؛ «کلپورگان تا وقتي زيرساخت هاي لازم فراهم نشود محروم خواهد ماند. ما در اين منطقه در بحث جاده مشکل داريم. بايد محور سراوان به بازارچه مرزي متصل شود، جاده دسترسي آن هم تعريف شده است و بايد اين موضوع بيشتر پيگيري شود تا 12پارچه آبادي طول مسير که کلپورگان هم يکي از آنها است از اين جاده برخوردار شوند. وضعيت آب آشاميدني امسال قدري بهتر شده است و روزي هفت تا هشت ساعت دسترسي به آب آشاميدني وجود دارد. در بحث بهداشت و درمان نه تنها در کلپورگان بلکه در کل سراوان به شدت با کمبود نيروي متخصص مواجه هستيم و افراد کمتر حاضر مي شوند از استان هاي برخوردار به اين استان بيايند. در سفر استاني رئيس جمهور، پيشنهاد داديم تا بورسيه يي براي نيروهاي بومي در نظر گرفته شود که بتوانند بعد از تحصيل هم در اين منطقه ماندگار شوند و هم اکنون اين پيشنهاد عملي شده است.» او که از منطقه سراوان به نام استعداد پنهان، محروميت آشکار نام مي برد، ادامه مي دهد؛ «به رغم وجود مولفه هاي ناامني در اين منطقه، سراوان يکي از امن ترين شهرهاي کشور است. حدود 30درصد مردم اين شهرستان بيکارند و بايد با اين حجم بيکاري، منتظر معضلات جدي در اين منطقه باشيم اما با توجه به صبوري و فرهنگ مردم اين منطقه تاکنون به مشکلي برنخورده ايم و همين بايد عاملي باشد براي توجه بيشتر مسوولان به اين منطقه
سجادي به موضوع جالبي اشاره مي کند؛ «دولت 50 ميليارد تومان اعتبار براي عمليات اقتصادي زودبازده در اين منطقه اختصاص داده است ولي به علت عدم جذب، کليه اين اعتبارات برگشت مي خورد.» وي در پاسخ به دليل برگشت اعتبارات مي گويد؛ « استفاده از تسهيلات بانکي با فرمول موجود بانکداري در ايران با فقه اهل سنت همخواني ندارد. هرچند بايد فقهاي اهل تسنن راهي براي استفاده از اين تسهيلات پيدا کنند ولي چون مردم اين منطقه خيلي فقيرند و خودشان هم سرمايه يي براي سرمايه گذاري ندارند، پس در اينجا ورود دولت مي تواند راهگشا باشد. چون حتي اگر مردم منطقه از اين تسهيلات استفاده کنند باز هم توانايي پيدا کردن ضامن براي استفاده از اين تسهيلات را ندارند.» وي تاکيد مي کند؛« هرچند تاکيد بسياري بر اجراي اصل 44 قانون اساسي شده است اما در منطقه سيستان و بلوچستان با اين ميزان محروميت اين اصل پاسخگو نيست. اگر دولت مي خواهد بحث اشتغال در اين استان را حل کند بايد خود اقدام به سرمايه گذاري کند و از امکانات موجود منطقه بهره برداري کند. در شهرستان سراوان سالانه 60 هزار تن محصول خرما توليد مي شود بدون اينکه حتي کارگاهي براي ساخت جعبه و بسته بندي اين محصول وجود داشته باشد. بهترين معدن سنگ گرانيت منطقه را داريم ولي حتي يک کارگاه سنگ بري هم در اين منطقه فعال نشده است. بازارچه مرزي داريم که مي تواند يک فرصت باشد اما به علت سخت بودن قوانين صادرات نتوانستيم از اين فرصت ها استفاده کنيم. در اين استان و شهرستان بعد از انقلاب يک کارخانه هم براي ايجاد اشتغال ساخته نشده و همين موضوع باعث ايجاد ناامني در استان شده است و مسلماً اين معضلات ايجاد شده به کل جامعه سرريز مي شود. تنها راه برون رفت از اين وضعيت و محروميت، سرمايه گذاري اوليه توسط دولت و بعد از آن واگذاري سهام براي مشارکت مردم در فعاليت هاي اقتصادي است. حتي بايد جهانگردي اين منطقه تحت پوشش بخش دولتي قرار گيرد چون بخش خصوصي در اين منطقه سرمايه گذاري نخواهد کرد و دولت خود بايد در اين زمينه اقدام کند

Friday, February 15, 2013

نگاهی به جنبش زنان بلوچ: از بلوچستان تا بلوچستان



دو تظاهرات زنان بلوچ تقریبا همزمان با هم. یکی در نیکشهر و دیگری در پاکستان. حضور زنان بلوچ در راهپیمایی 22 بهمن در نیکشهر که حتی از امکانات ابتدائی شهری نظیر بیمارستان بی بهره است، بسیار غم ...انگیز و اندوه آور بود. زنان محروم بلوچی که به همراه مردان (محرومتر از خود) از حلقه های صالحین پایگاه های مقاومت بسیج، عهد و میثاق خود را با انقلابی تجدید می کردند که آنها را از نظر قانونی، فراقانونی، شرعی، عرفی و عملی شهروند درجه دو و حتی درجه سه کرده است.

بی نهایت غم انگیز و مایه تاسف و گریه است که زنان مستمند و محروم بلوچ فریاد بزنند: "خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست". آن هم رهبری که حاضر نیست حتی بنیادی ترین امکانات زندگی را در اختیار آنها قرار دهد، در حالی که هموطنان فارس و شیعه ما در تهران و اصفهان و مشهد و شیراز و یزد و کرمان و و . . در مقایسه با بلوچستان و بخصوص نیکشهر از امکانات وسیعی برخوردار هستند. براستی ما را چه شده است؟ چرا باید خود را اینگونه در مسلخ دشمن خویش زار و "نحیف" بکنیم؟ آیا کسی برای این چراها جوابی دارد؟

در آنسوی مرز شیرزنان بلوچ مایه افتخار مردان بلوچ هستند که اینگونه آگاهانه و شیرزنانه، بجای تمجید و تمکین از ظالم سوار بر گرده های آنان، حق خود را طلب می کنند. ویدئو این تظاهرات را حتما مشاهده کنید. براستی چرا از بلوچستان تا بلوچستان هزاران فرسنگ فاصله است؟ چرا؟ آیا کسی برای این چراها جوابی دارد؟




Thursday, February 7, 2013

رابعه خضداری، یا رابعه بلوچ از زنان شاعر پارسی‌گوی نیمه نخست سده (۴ هجری قمری)

وی اولین زن پارسی گوی بوده که به دو زبان بلوچی و فارسی شعر می گفته است.

رابعه قزداری

رابعه خضداری، یا رابعه بلوچ از زنان شاعر پارسی‌گوی نیمه نخست سده (۴ هجری قمری) برابر با سال (۹۱۴ - ۹۴۳ میلادی). در شهر خضدار بلوچستان می زیسته است این شهر در مسیر کراچی به کویته و بین ود و کلات واقع شده که از سمت شمال به کلات و مستونگ از سمت جنوب به کوه پتندر و از سمت شرق به گنداوه و از غرب به کارودی منتهی می شود. وی اولین زن پارسی گوی بوده که به دو زبان بلوچی و فارسی شعر می گفته است.
  • هزارسال شعر فارسی. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. ۱۳۶۵ تهران


دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد       بر یکی سنگین‌دل نامهربان چون خویشتن
تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی       چون بهجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من
  • هزارسال شعر فارسی. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. ۱۳۶۵ تهران


خبر دهند که بارید بر سر ایوب       ز آسمان ملخان و سر همه زرین
اگر ببارد زرین ملخ بر او از صبر       سزد که بارد بر من بسی مگس رویین
  • به نقل از تذکرهٔ لباب الالباب


ز بس گل که در باغ مأوی گرفت       چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت
صبا نافهٔ مشک تبت نداشت       جهان بوی مشک از چه معنی گرفت
مگر چشم مجنون به ابر اندر است       که گل رنگ رخسار لیلی گرفت
به‌می ماند اندر عقیقین قدح       سرشکی که در لاله مأوی گرفت
قدح گیر چندی و دنیی مگیر       که بدبخت شد آنکه دنیی گرفت
سر نرگس تازه از زرّ و سیم       نشان سر تاج کسری گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود       بنفشه مگر دین ترسی گرفت
  • هزار سال شعر فارسی. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. ۱۳۶۵ تهران
عشق او باز اندر آوردم به بند       کوشش بسیار نامد سودمند
عشق دریایی کرانه ناپدید       کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق را خواهی که تا پایان بری       بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب       زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی       کز کشیدن سخت تر گردد کمند
  • هزار سال شعر فارسی. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. ۱۳۶۵ تهران

سرطان پستان، شایع‌ترین سرطان در زنان سیستان و بلوچستان است



سید مهدی هاشمی سرطان معده و مری را شایع‌ترین نوع سرطان در بین مردان استان سیستان و بلوچستان و سرطان پستان را به عنوان شایع‌ترین نوع سرطان در بین زنان استان ذکر کرد 

یک فوق تخصص هماتولوژی، مدیکال انکولوژی گفت: سرطان پستان، شایع‌ترین نوع سرطان در زنان استان سیستان و بلوچستان است.
به گزارش خبرگزاری فارس از زاهدان به نقل از روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی زاهدان، سید مهدی هاشمی اظهار داشت: عدم مراجعه دوره‌ای به پزشک، چاقی و عدم توجه به علائم بیماری از شایع‌ترین دلایل بروز سرطان پستان در بین زنان استان سیستان و بلوچستان است.
وی افزود: سرطان در بار جهانی بیماری، در دهه‌های آینده عامل مهم و فزاینده خواهد بود و انتظار می‌رود که تعداد موارد مبتلا به سرطان در دنیا در سال 2020 به 15 میلیون نفر افزایش یابد.
عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی زاهدان سرطان را رشد افسار گسیخته و خارج از کنترل سلول‌های طبیعی بدن ذکر کرد و بیان داشت: وضعیت اقتصادی اقلیمی، نوع و سبک زندگی، در بروز و شیوع انواع سرطان تأثیر مستقیم دارد.
هاشمی اضافه کرد: بیماری سرطان به لحاظ دارا بودن استرس روانی برای بیمار و بستگان، بار مالی برای خانواده‌ها و سیستم سلامت و هزینه‌های سنگین از اهمیت خاصی در جامعه برخوردار است.
وی سرطان معده و مری را شایع‌ترین نوع سرطان در بین مردان استان سیستان و بلوچستان و سرطان پستان را به عنوان شایع‌ترین نوع سرطان در بین زنان استان ذکر کرد.
این فوق تخصص هماتولوژی مدیکال انکولوژی مصرف دخانیات، ناس و پان را از مهم‌ترین ریز فاکتورهای سرطان مری و معده در استان برشمرد و استفاده از رژیم غذایی مناسب، لبنیات کم چرب، عدم مصرف دخانیات و فعالیت‌های فیزیکی و همچنین عدم استفاده از فست فودها را برای سلامتی ضروری عنوان کرد.
کارشناس ثبت سرطان دانشگاه علوم پزشکی زاهدان نیز گفت: تاکنون تعداد 4 هزار و 487 رکورد مورد سرطان در استان به ثبت رسیده است.
طیبه حاجی میرزا اظهار داشت: بیماری سرطان در ایران به عنوان سومین عامل مرگ و میر محسوب می‌شود و سالانه حدود 30 هزار نفر در ایران در اثر این بیماری جان خود را از دست می‌دهند.
 8 تا 15 بهمن ماه هر سال به عنوان هفته ملی مبارزه با سرطان نامگذاری شده است

Friday, December 14, 2012

سالانه 400 دست لباس بلوچی به کشورهای حوزه خلیج فارس صادر می شود



شهرستان نیکشهر یکی از عمده ترین مراکز تولید لباس محلی در استان سیستان و بلوچستان است که سالانه بطور میانگین، 400 دست لباس بلوچی(زنانه و بچه گانه) به کشورهای حوزه خلیج فارس از جمله بحرین، قطر و عمان (مسقط) صادر می کند زیرا بسیاری از ساکنان این کشورها بدلیل شباهت فرهنگی با حوزه مکران (بلوچستان جنوبی) بیشترین متقاضی این نوع پوشاک هستند
زاهدان - سالانه افزون بر 400 دست لباس محلی و سنتی سیستان و بلوچستان به کشورهای حوزه خلیج فارس و دریای عمان صادر می شود
 .

مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری سیستان و بلوچستان گفت: پوشاک یکی از مشخصه های بارز و محسوس فرهنگی هر منطقه و عامل تاثیرگذار در شناخت هنرهای سنتی ادوار گذشته هر تمدنی است و ایران به یقین ماندگاری هنرهای سنتی و صنایع دستی خود در این زمینه را مدیون زنان و مردان سخت‌کوشی است که همواره هنر و فرهنگ خود را بر تولیدات بیگانه ترجیح داده‌اند و از خلق آثار زیبای صنایع دستی دست نکشیده‌اند.

ˈملک سنجرانیˈ افزود: یکی از عواملی که توانسته در بعد مادی و معنوی نسبت به معرفی ، ترویج و بازاریابی محصولات این فرهنگ و هنر فاخر موفق عمل کند صادرات محصولات فرهنگی و صنایع دستی است و با توجه به قدمت 3500 ساله صنایع دستی کشور و برخورداری از تنوع و جاذبه های بی نظیر این مهم می تواند درکنار صنعت گردشگری به عنوان یکی از بهترین جایگزین‌های صادرات نفت مطرح باشد.

وی بیان کرد: شهرستان نیکشهر یکی از عمده ترین مراکز تولید لباس محلی در استان سیستان و بلوچستان است که سالانه بطور میانگین، 400 دست لباس بلوچی(زنانه و بچه گانه) به کشورهای حوزه خلیج فارس از جمله بحرین، قطر و عمان (مسقط) صادر می کند زیرا بسیاری از ساکنان این کشورها بدلیل شباهت فرهنگی با حوزه مکران (بلوچستان جنوبی) بیشترین متقاضی این نوع پوشاک هستند

مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری گفت: به عنوان مثال میزان صادرات لباس بلوچی نیکشهر در دو ماه مهر و آبان، 50 دست(پیراهن- شلوار و روسری) به ارزش 300 میلیون ریال بوده است.

وی ادامه داد: صنعتگران و هنرمندان این حوزه که در کارگاههای خانگی و عمدتا از طریق قبول سفارشات به تولید می پردازند، بیشتر در بخش های لاشار، مرکزی و قصرقند فعالیت می کنند.

سنجرانی ادامه داد: صادرات صنایع دستی و سنتی سیستان و بلوچستان از جمله سوزن دوزی، سکه دوزی، قالیچه و سایر محصولات می تواند نقش مهمی در انتقال فرهنگ و هنر این مرز و بوم به کشورهای مختلف داشته باشند که خوشبختانه اکنون در حال گسترش است.

وی اظهار کرد: امروزه رودوزی های سنتی بلوچی در تزیین بسیاری از لباس ها نظیر مانتو، شال و انواع لباس نیز بکار برده می شود و علاوه بر سیستان و بلوچستان در سایر استانهای کشور نیز از جایگاه مناسبی برخوردار شده است.